بوشهری ها / بابک شاکر - صبح که از خواب بر می خیزی ، شروع روز تازه ، نوید بخش امیدی تازه به زندگی است .
انگار دمی تازه یافته ای و زندگی برای تو به روز تازه ای رسیده است . معمولا صبح را با یک موسی...قی درون خودرو و لبخندی بر لب آغاز می کنی و به راه محل کار خود می روی ... هوا روشن شده و خورشید در بهترین حالت از صبح تو را می نوازد . در خیابان که می روی هنوز همان لبخند را بر چهره داری و از صبح لذت می بری که یکباره در مقابل دیدگانت :«کل نفس ذائقة الموت » ، تصویر عزیزی فرونشسته بر یک بنر بزرگ ، کنار خیابان اصلی به چشمانت می خورد ، بنر را رنگ سیاه و یک غروب غمگین تزیین کرده و زیر نام آن عزیز نوشته اند :« دوستان حلالم کنید .» اینجاست که تمام غمهای عالم به سراغت می آید ، لبخند رضایت از صبح بر لبانت می خشکد ، آهی از درون دل بلند می کنی و به راه ادامه می دهی ...
ناخودآگاه موسیقی را هم کم می کنی ... هنوز ادامه می دهی به راه دوباره سعی می کنی بر خود مسلط شوی ، موسیقی را کمی بلندتر می کنی و می گویی :« مرگ حق است ، خدا رحمتش کند» کمی بعد دوباره به امروز فکر می کنی . با نوای موسیقی و زیبایی هوا دوباره انرژی خود را به دست می آوری تا اولین فرعی سمت چپ ، خیابان دوم ، دارم به زیبایی درختان وسط بلوار نگاه می کنم که ناگاه بنر دیگری ، «جوان ناکام ...دوستان خداحافظ !! ... » موسیقی را قطع می کنم ،
دیگر دوست ندارم بخندم ، یاد آن بیت شاهنامه می افتم :ستمکاره خوانیمش ار دادگر /هنرمندخوانیمش ار بی هنر/اگر مرگ داد است بیداد چیست؟ /زداد این همه بانگ و فریاد چیست؟... تمام حس و حال بالا یک واقعیت جدی در این روزهاست ، روزهایی که مشکلات معیشتی ، تورم افسار گسیخته و سردی ایام بر روح و روان هر شهروندی در هر سنی تاثیری گذاشته است . دیگر چشمان ما از دیدن ناملایمات و ناکامی ها بستوه آمده و آنچه دیدنی است تنها خواب شبانه است اگر کابوسی آن را بهم نریزد . در چنین شرایطی ، مدیریت فرهنگی شهری ، چه سازمان فرهنگی و هنری شهرداری و چه اداره کل فرهنگ و ارشاد هیچ نظارتی بر فضای زیبایی شهری ندارند ، بوشهر وسعتی ندارد که در هر خیابانش حجله و بنری برای درگذشته ای نصب کنند که شهر را تبدیل به یک آرامستان دیداری کرده است .
از دست دادن عزیزان سخت است اما تسری غم و تشویش روحیه مردم کار پسندیده ای نیست . در عجبم که مدیریت فرهنگی شهر به وظایف ذاتی خود عمل نمی کنند و شهر در یک رها شدگی فرهنگی بسر می برد . شهرداری تمام توان و نیروهای خود را صرف تخریب تفرجگاه مردم در جوار ساحل می کند اما نیرویی برای نظارت بر تبلیغات شهری ندارد !
جا دارد همه دستگاه های فرهنگی شهر بوشهر به حرکت در آیند تا بر فضای یأس و غم چیره شوند.
و اما بعد : دیگر انرژی برای من نمانده است، با اخم و کسالت از خودرو پیاده می شوم ، به همکارم سلامی سرد می کنم و به دفتر کار می روم ، اندوهی سخت تمام روح مرا گرفته است ، عکس خویش را درون یک بنری می بینم ، پیام سردی برای همسرم می فرستم که خانم اگر من مردم بنری بر سطح شهر نزنید ، بگذاریدزندگی جریان رایج خود را داشته باشد ، مرگ برای همه اتفاق می افتد مهم زندگی ست که در آن با مکارم و فضائل اخلاقی برای خویش و دیگران به زیبایی زیست تبدیلش کنی و الا بعداز درگذشتت چاره ای جز مشیت نداری ،به قول بیهقی :« جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیده است باز نتواند داشت...» تا عاقبت کار ... نه به عقوبت کار...