بوشهری ها / دیشب سرم را به پنجره هواپیما تکیه داده بودم. کروی پرواز با یک شیرینی کوچک و یک لیوان قهوه، دسته جمعی به سمتم آمدند. شروع کردند به دست زدن و تبریک گفتن. من از زندگی همین را میخواهم. تمام حرص و لذت دنیای سیاسیبازی و تئوریهای صد من یه غاز، ارزانی تشنگانش. چهل و پنج سالم تمام شد.