درب مغازه را که باز کردیم بوی خاص و نابی که فقط از لای کاغذهای کتاب به مشام می رسد، در کل فضا پخش بود. پسرکی در گوشه سمت راست مغازه در حالتی متفکر در حال انتخابی سخت بین پاک کن های آبی و سبز بود و به نظر می رسید سخت ترین چالش زندگی اش تا کنون باشد. جلوت اما مردی میانسال بود که پای تلفن از دخترش درباره کتاب های کمک درسی کسب تکلیف می کرد و تا زمانی که ما به پیشخوان رسیدیم، مشکلشان حل نشده بود. در پشت پیشخوان اما کتابفروش مورد نظر در حال فروش کتابی بود که منِ نوعی سال هاست از خواندنش سیر نمی شوم. اثری بی نظیر و تکرار نشدنی با قلم جرج ارول به نام «قلعه حیوانات»...و شاید هم همین کتاب و اتفاق باعث شد تا سر صحبت را با خیالی آسوده تر باز کرده و گفتگویی را آغاز کنیم که قرار است میزبان ذهن شما در آغاز هفته کتاب و کتاب خوانی باشد....
قرار بود الکترونیک را دنبال کنم
محسن شهبازی، هستم، متولد ۱۳۳۹ در شهرستان اراک و صاحب کتابفروشی پارک که یکی از کتابفروشیهای قدیمی بوشهر به حساب می آید.
برادرم ارتشی بود و به بوشهر منتقل شده بود تا دورهای را در اینجا بگذراند. زمان انقلاب فرهنگی بود و دانشگاهها هم تعطیل شده بودند و من از ادامه تحصیل بازمانده بودم. برای کمک در نقل و انتقال اسباب و اثاثیه برادرم به بوشهر آمدم. سال ۶۰ بود. مدتی در بوشهر مانده بودم و به پیشنهاد برادرم و با کمک او مغازهای را در پاساژ توحید که تازه ساخته شده بود کرایه کردم و به خاطر علاقهای که به الکترونیک داشتم برای خرید وسایل به تهران رفتم. ۴۰هزار تومان داشتم و قرار بود قطعات الکترونیکی مثل آیسی و … این رقم اجناس را برای شروع کار بخریم. وقتی به ساختمان آلومینیوم تهران رفتم، متوجه شدم که چون حجم این وسایل خیلی کوچک است با این مبلغ تنها یک کارتن کوچک میتوانم وسایل بخرم. از آنجا که علاقه زیادی نیز به کتاب و لوازمالتحریر هم داشتم، مقداری لوازمالتحریر خریداری کرده و به بوشهر برگشتم. کار را شروع کردم. مغازهای که اجاره کرده بودم کوچک بود بنابراین تنها کتاب کودکان را در کنار لوازمالتحریر میتوانستیم بفروشیم. خیلی زود جا افتادم و مشتریهای ویژهای هم داشتم زیرا لوازمی که برای فروش ارائه میکردم فانتزی بود و طرفدارهای خاص خود را داشت.
مردم آن روزها درب مغازه صف می بستند
آن روزها که تازه کتابفروشی را باز کرده بودم، با دوچرخه، مسیر خانه تا مغازه را پدال میزدم تا کتابهایی را که تازه سفارش گرفته بودم را به دست مشتریها برسانم. بازار کتاب داغ و تقاضای خرید کتاب بسیار بود. تا جایی که گاهی، وقتی کارتن کتابها از تهران میرسید، مشتریها جلوی در مغازه منتظر بودند کتابهای مورد علاقهشان را بردارند. به نظر من دهه 60، اوج رونق کتابفروشی و مطالعه بود اما این فضا به مرور و بنا به دلایلی که ممیزی کتاب یکی از آنهاست، سرد شد. غنای فرهنگی در استان بوشهر را از جمله نقاط قوت این منطقه میدانم و معتقدم که با وجود گرانی کتاب، کتابفروشیهای بزرگتر و بیشتری میتواند در استان بوشهر وجود داشته باشد و فضای تعاملی ارگانهای فرهنگی با کتابفروشیها را نیز یکی از راههای افزایش سرانه مطالعه است.
مردم بوشهر خیلی زود به من اعتماد کردند
علیرغم انتظارم، خیلی زود مورد اعتماد بازار قرار گرفتم، چون خوش حساب بودم. بنابراین از تهران و جاهای دیگر، لوازمالتحریر میآوردم و پس از فروش نیز بلافاصله پول آنرا پس میدادم. فکر میکنم همین هم باعث جلب اعتماد بازراریانی شد که از آنها خرید میکردم. بعد از مدتی از شروع کار، متوجه شدم که تقاضا برای کتابهای ادبی و کتابهای کنکور هم زیاد است و با وجود مساحت کمی که مغازه داشت، تصمیم گرفتم برخی کتابهایی را که تقاضا برای آن زیاد داریم عرضه کنم.
دهه 60 دهه رونق بازار کتاب بود
اوایل دهه ۶۰ بازار کتاب بسیار پررونق بود و اوج گرمای خرید کتاب را شاهد بودیم. جالب بود وقتی کارتن سفارشات کتاب از تهران میرسید، قبل از اینکه وارد مغازه بشود، مشتریها کتابهای مورد علاقه خودشان را برمیداشتند و بعد میآمدند داخل مغازه و هزینه آن را پرداخت میکردند. مغازه کوچک بود و چینش کتابها بهسختی انجام میشد. برای همین هم مجبور بودیم بخشی از کتابها را به خانه ببریم و کمکم آنها را به مغازه منتقل کنیم. تا سال ۷۸ در همان مغازه بودیم تا اینکه به پیشنهاد و کمک آقای عسکری که از دوستان خوب من بود و بخشی از موفقیتهای خودم را مدیون ایشان هستم، به مغازه روبهرو یعنی همینجایی که الان هستیم، نقل مکان کردیم. فضا کمی بزرگتر شده بود و کتابهای بیشتری در دسترس مشتریان قرار میگرفت و فروش هم بسیار بهتر شده بود. بخشی از کتابهایی که به علت کمبود فضا در خانه گذاشته بودیم را هم به اینجا منتقل کردیم.
رشته اصلی من ریاضی بود
فضایی که در آن بزرگ شدم در سوق دادن من به سمت کتاب و کتابخوانی خیلی موثر بود. من در دوران مدرسه همراه با دوستانم مسئول کتابخانه بودیم و این مسئولیت بهصورت چرخشی عوض میشد. هرچند که رشته اصلی من ریاضی فیزیک بود و علاقه بسیار زیادی نیز به الکترونیک داشتم و حتی کاردستیهایی که در مدرسه میساختم، رادیو گوشی، ارگ ۱۲ دکمه، زنگ اخبار بلبلی و… بود ولی به کتاب هم علاقه داشتم و تاثیر آن در انتخاب این شغل زیاد بوده است.
فضاهای متفاوتی در دولت های مختلف بر حوزه کتاب حاکم بود
دورهای که آقای خاتمی رئیس جمهور بود، کتابهایی که جلوی چاپ آنها گرفته شده بود، حق چاپ مجدد گرفتند. دوره بسیار خوبی بود و مشتریهای زیادی هم داشتیم ولی بعد از آن در زمان دولت آقای احمدینژاد، مجددا بسیاری از کتابها ممیزی خورد و جلوی انتشارشان گرفته و حق چاپشان لغو شد. این مساله تاثیر زیادی در کسادی بازار کتاب و پائینآمدن سطح مطالعه شد. خیلی از مشتریها برای خرید کتاب مورد نظرشان میآمدند اما دست خالی برمیگشتند. بخشی از انتشاراتیها کتابهایی که ممیزی میخورند را چاپ نمیکنند و تمایل دارند که یک کتاب را بهطور کامل چاپ کنند و هیچ بخشی از آن حذف نشود. بسیاری از مشتریها در بوشهر هم هدفمند کتاب میخواندند و ممنوعیت چاپ باعث افت در بازار کتاب میشود. تازه این قبیل مشتریها هم به لحاظ اقتصادی آنچنان توانایی نداشتند و میدانید که اکثر قشر کتابخوان ما از طبقه متوسط و پایین جامعه هستند و قشر پولدار وقت زیادی برای کتاب خواندن ندارند(باخنده میگوید)
هنوز هم به شیوه سنتی کتاب می فروشم
ما هنوز نتوانستیم کارمان را سیستماتیک کنیم. زمانی که دانشگاه رونق گرفت و کتابهای دانشگاهی هم به سایر کتابها اضافه شد، حجم کتابها و کار زیاد شد و زمان لازم برای سیستماتیک کردن را نداشتیم. البته این هم برای ما و هم برای مشتریها سخت است اما با این وجود مشتریهایمان را حفظ کردیم. چون مغازه منظم کار میکند و در ساعات و روزهایی که باید باز باشد، باز است. میدانید اگر مشتری ۲ بار به مغازهای برود و با درب بسته مواجه شود دیگر به آنجا نمیرود. یکی از نقاط مثبت ما همین بود. با اینکه تبلیغات محیطی نداریم و تنها یک تابو سر پاساژ داشتیم که آنرا هم شهرداری شبانه برید و برد چون میخواست بابت آن پول بگیرد که ما نداده بودیم. با این حال خود مشتریان برگ تبلیغ کتابفروشی ما هستند.
یکی دیگر از کارهایی که انجام میدهیم برای مشتریها اینست که اگر سفارش کتاب پستی بگیریم هزینه پست را بهعنوان تخفیف از مشتری نمیگیریم که همین هم باعث رضایتمندی آنها میشود.
گاهی به من برای وجود برخی کتب فشار می آوردند
در این سالها برای عرضه کتاب با اماکن و یا جاهای دیگر فشارهایی را هم متحمل شدم.کتابی را تحت عنوان «تایتانیک» داشتیم که سرگذشت تاریخی کشتی تایتانیک بود و در همان زمان هم فیلم «تایتانیک» ساخته شده بود و بسیار هم طرفدار پیدا کرده بود. اماکن آمد و بهخاطر همین کتاب و کتاب «ستارههای سربی» که مجموعه متن ترانههای خواننده معروف بود و آنهم طرفدار زیادی بین جوانان داشت، به دادگاه احضار شدیم. رئیس دادگاه پرونده من آقای عاشوری بود که زمانیکه به اتاق ایشان رفتم حتی جواب سلام مرا هم نداد و با تندی به من گفت که شما کار سیاسی انجام دادید و من برای ایشان توضیح دادم که اصلا مساله سیاسی نیست و این ۲ کتاب که صورتجلسه و ضبط شدهاند، هم حق چاپ دارند و هم مجوز ارشاد. آنزمان دوره اصلاحات بود و مخالفت با وزیر ارشاد هم زیاد بود. به هر حال ایشان گفتند که فعلا از بوشهر خارج نشو. تابستان گذشت و مهر و آبان هم از راه رسید اما خبری نشد. یک روز آقای عاشوری به مغازه آمد برای خرید کتاب که من خودم را معرفی کردم و از پرونده و نتیجه آن خبر گرفتم. ایشان گفتند مگر اعلام نشده به شما که من تبرئهتان کردم!! تا الان هم هنوز نمیدانم که جرمم چه بوده است.
یکبار دیگر هم کتاب «آمریکا وجود ندارد» برایم مشکلساز شد. به طور اتفاقی این کتاب با کتابی از آقای خاتمی کنار هم قرار گرفته بود و باعث شد که آخر وقت که داشتیم چراغها را خاموش میکردیم که تعطیل کنیم چند نفر از اماکن به تندی وارد مغازه شدند و دوباره کتابها را صورتجلسه کردند. سال ۸۲ یا ۸۳ بود. فردای آن روز به اماکن مراجعه کردم. بعد از مدت زمان طولانی اجازه دادند به اتاق رئیس اماکن بروم آنجا هم هیچکس جواب سلامم را نمیداد. رئییس اماکن گفت چرا این کتابها را کنار هم قرار دادی و اصلا چرا این کتاب را برای فروش آوردهاید؟ برایشان توضیح دادم و دوباره از مجوز چاپ و ارشاد گفتم و خلاصه به هر سختی که بود قضیه فیصله پیدا کرد.
اما این مسائل و مشکلات هیچگاه باعث نشد که از برنامه کاری خود کوتاه بیایم. هر کتاب را که مجوز داشت میآوردم و میفروختم. به نظرم نباید اعمال سلیقه کنیم و برای مشتری تصمیم بگیریم و فقط یکسری کتابهای خاص بیاوریم.
استقبال از کتاب در بوشهر خوب است
در بوشهر از کتاب استقبال زیادی میشود و نویسندگان مطرح و بزرگ زیادی هم دارد. کسانی مثل چوبک، آتشی، شریف، زنگویی، استاد حمیدی و… این غنای فرهنگی در استان بوشهر از نقاط قوت این منطقه است و این ظرفیت را دارد که با وجود گرانی کتاب، کتابفروشیهای بزرگتر و بیشتری در استان داشته باشیم. بنابراین باید فضا را به سمتی ببریم که باعث دلسردی و یاس نشود.
تنهایی نمی شود مردم را کتاب خوان کرد
افزایش تعداد اهالی کتاب و به قولی کتابخوان کار سختیست. یک نفر به تنهایی نمیتواند اینکار را کند. باید بین من کتابفروش، متولیان این امر و نیز نهادهای دیگر تعاملی در جهت افزایش کتابخوانی وجود داشته باشد. یکی از راههایی که من میتوانم پیشنهاد بدهم تخفیف کتاب است. مثلا یک اداره بن تخفیف بدهد و ده درصد از قیمت کتاب را خودش پرداخت کند که یک راه تشویقی برای خرید کتاب است.
کاهش ممیزی بر افزایش جمعیت کتابخوان موثر است.
به نظر من کاهش ممیزی و قیمت کتاب به روشهای تعاملی متولیان کتاب با ادارات و برخی نهادها میتواند در افزایش جامعه کتابخوان موثر باشد. همچنین می توان به انتخاب بوشهر به عنوان پایتخت کتاب اشاره کرد که بهنظر من انتخاب خوبی بوده و همان غنای فرهنگی در استان میتواند یکی از دلایل این انتخاب باشد
کتاب های پرطرفدار در بین بوشهری ها
کتابهای ادبی و شعر. کتابهای شاملو، آتشی، سیمین بهبهانی، آثار چوبک که البته بسیاری از آثارش چاپ نمیشود، آثار دولتآبادی. «سمفونی مردگان» عباس معروفی، «بادبادک باز» خالد حسینی و در بین نویسندگان خارجی هم کتابهای پائولوکوئیلو، کازانتزاکیس و جدیدا هم کتابهای جوجو مویز… در بین مردم بوشهر طرفدار دارد.
چند سئوال و جواب کوتاه برای پایان این گفتگو در نظر گرفته شده. موافقید؟
بله...
فیلم مورد علاقه: پاپیون
تئاتر: طنز دوست دارم
موسیقی: آرام و سنتی
هنر تجسمی: ویترای و نقاشی با نخ
نویسنده مورد علاقه: چوبک، دولتآبادی، پائولوکوئیلو
آخرین کتابی که خواندید: کتابی از یوستن گوردون
سیاست: دروغ
برجام: فرجام