بوشهری ها / دوست عزیرم آقای علی هوشمند به بنده تکلیف کردند تا مطلبی درباره شادروان سیدمحمدحسن نبوی بنویسم. این خواسته، مرا بهدنیای خاطرات فراوانی که با مرحوم نبوی داشتم پرتاب کرد. خاطراتی که اگر حال و حوصله باشد، که این ایام نیست، خود کتابی مستقل میتواند باشد.
به هرحال... اگر اشتباه نکنم، به ابتکار انجمن روابط فرهنگی ایران و فرانسه و وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران یک سمینار یک روزه در محل سالن کنفرانسهای وزارت خارجه در زمستان 1374 در تهران برپا شد. سمینار درباره ابعاد مختلف جنگ جهانی اول در ایران بود. من نیز مقالهای با عنوان «پراکندگی قدرت در جنوب ایران در آستانۀ جنگ جهانی اول» نوشتم که به زبان فرانسوی ترجمه و در قالب یک کتابچه مستقل بهطبع رسید. متن فرانسه و فارسی مقالات و سخنرانیهای آن سمینار بینالمللی هم چندی بعد در دو مجلد مستقل چاپ و منتشر شد.
در یکی از پنلهای بعدازظهر، که ریاست آن با ایرانشناس شهیر فرانسوی یان ریشار بود، من و استاد ارجمند رحیم رئیسنیا سخنرانی داشتیم. ایشان از تبریز در جنگ جهانی اول گفتند و من از بوشهر. یکی از شمال ایران و دیگری از جنوب! سخنرانی بنده چنان مورد توجه دوستان و حضار قرار گرفت که تصمیم گرفته شد همۀ شرکت کنندگان خارجی و ایرانی سمینار به بوشهر رفته و از منزل رئیسعلی دلواری و قلعه زایرخضرخان اهرمی و دیگر مناطق مربوط به جنگ جهانی اول در بوشهر بازدید کنند. فردای آن روز با همکاری صمیمانه آقای رحمان ندیمیبوشهری، استاندار وقت بوشهر، یک هوایپما به صورت چارتر گرفته شد و آن جماعت به بوشهر آمدند. بنده هم بودم.
در فرودگاه آقای ندیمی بهطور رسمی از مهمانان استقبال کرد. پس از سخنان کوتاهی، سوار دو اتوبوس شدیم و به مرکز بوشهرشناسی رفتیم. آن روزها، مکان بوشهرشناسی در یک ساختنان در کنار دریا و پشت استادیوم ورزشی بوشهر بود. در بوشهرشناسی مورد استقبال رئیس مرکز بوشهرشناسی جناب نبوی و معاون وی آقای عبدالکریم مشایخی قرار گرفتیم. مترجم ایشان هم شادروان حسن زنگنه بود.
این را بگویم که به قول یکی از فیلسوفان تاریخ، شادروان نبوی «در تاریخ» بود نه «با تاریخ»! یعنی چه؟ یعنی وقتی از رئیسعلی دلواری، زایرخضرخان، آیتالله سیدعبدالله مجتهدبلادی، سیدمهدی علمالهدی اهرمی و ... سخن میگفت، و چه شورمندانه هم سخن میگفت، گویی هم اکنون کنار آنها ایستاده و دارد صحنهای را که میبیند، روایت میکند! دانش تاریخی او از تحولات منطقه جنوب و بوشهر، حسی و حضوری بود نه صرفاً ناشی از خواندن این کتاب و یا آن سند!
نبوی برای حضار سخنرانی کرد. هنگام سخنرانی استاد کاوه بیات، یان ریشار و رحیم رئیسنیا کنار من نشسته بودند. جناب نبوی شروع به حرف زدن کردند. چنان گرم صحبت شدند که نگو! همزمان با صحبت، حرکات زبان بدن ایشان جالب و بسیار تماشایی بود! خم میشد، دست بههم میزد، با دست، در دوربین چشمی فرضی نگاه میکرد و نظامیان هندی و انگلیسی را میدید و خلاصه صحنۀ را برای حضار، عملاً بهتصویر میکشید. اوج این نمایش، هنگامی بود که مرحوم نبوی میخواست ماجرای هدف قرار گرفتن یک فروند هواپیمای انگلیسی در خاک دشتی توسط یک رزمنده بومی را روایت کند. بهتمام معنا یک نمایش کامل بازی کرد! انگار یک اکتور سینماست! حسن زنگنه هم تُند و تُند حرفهای نبوی را به انگلیسی ترجمه میکرد. البته گاهی اوقات و برای حفظ روابط دیپلماتیک، زهر ضدانگلیسی سخنان نبوی را هم رندانه میگرفت! هر چند برخی از حضار خارجی، کاملاً بر زبان فارسی مسلط بودند. از جمله جناب یان رشیارد که فارسی را بدون لهجه و درست مثل یک ایرانی، حرف میزد.
حضار محو سخنان و نمایش مرحوم نبوی شده بودند. در این وقت، استاد کاوه بیات، سر در گوش من گذاشت و گفت:
ـ نگاه کن، یک اکتور است! حرارت صحبتهایش، خون مرا هم جوش آورده!
سخنان نبوی که تمام شد، رفتیم و جاهایی مثل «قبر جنریل»، «عمارت کلاه فرنگی انگلیسیها»، مقبره شیخحسینخان چاهکوتاهی و ... را در شهر بوشهر دیدیم. سپس راهی دلوار و اهرم شدیم و از آنجا نیز دیدن کردیم. وقتی در اهرم وارد قلعه زایرخضرخان شدیم، شادروان سردار فولادی، نوه زایرخضرخان، هنگامی که فهمید اولیور باست، محقق آلمانی، با ماست، یاد بدهکاریاش از ویلهلم واسموس افتاد و در آن باره برای حضار سخن گفت! در خلال سخنانش، از «استعمار پیر بریتانیا» هم گفت. یان ریشار، که کنار من در حیاط قلعه ایستاده بود، آهسته گفت: استعمار پیر بریتانیا؟ انگلستان که همچنان مثل یک جوان دارد پدر شما ایرانیها را در میآورد! (قریب به مضمون).
خلاصه رفتار مردمی و خونگرم شادروان نبوی باعث شد که ایرانیها و خارجیها شیفته او شوند و کنارش ایستاده و عکس بگیرند!
خوب به یاد دارم از جمله کسانی که شیفته رفتار و اخلاق بیتکلف شادروان نبوی شده بود، استاد ارجمند رحیم رئیسنیا بود. وقتی من به ایشان گفتم که آقای نبوی یک دوره نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی و چند دوره نماینده مردم بوشهر و گناوه در مجلس شورای اسلامی بوده است، در حالی که تعجب کرده بود، با لحنی شوخی ـ جدی گفت:
ـ واقعاً جالب است. با آن مقامهای سیاسی، این طور بیتکلف و مردمی با ما حرف میزند! انگار یکی از ماست!
من به شوخی گفتم: میتوانیم خط تولید به راه انداخته و صادر کنیم!
خندید و گفت: نه، این نوع آخوندهها، نایاب هستند، کم پیدا میشوند!
آخر شب جماعت به فرودگاه رفتند. نبوی هم آمد و با تک تک آنان حرف زد و خداحافظی کرد. یادش به خیر، دکتر عبدالکریم مشایخی هم بود. حسن زنگنه هم بود. کسان دیگر هم بودند. از آن جماعت، برخی به سرای باقی شتافته و برخی، مثل بنده، در این «سرای سپنج» مشغول زیست و زندگی هستیم. تا کی، نوبت ما هم برسد...
خدا شادروان سیدمحمدحسن نبوی را مورد رحمت واسعه خود قرار دهد، نیک مردی بود نادر که بهقول دیوژن کلبی، فیلسوف مشهور رومی، در روز روشن با چراغ باید دنبالش گشت.. | منبع : روزنامه پیام عسلویه
لینک مطلب: | http://booshehriha.ir/News/62506.html |