سیاست / شناسه خبر: 171380 / تاریخ انتشار : 1403/1/20 16:32
|
دکتر عباس فضلی

آیت الله سید مصطفی حسینی در خاطرات آیت الله یزدی

آیت الله محمد یزدی وقتی در سال 1352به کنگان تبعید شده بود، در اعتراض به مکان تبعید به زندان بوشهر منتقل می شود. وی در خاطرات خود آورده است:

بوشهری ها / آیت الله محمد یزدی وقتی در سال 1352به کنگان تبعید شده بود، در اعتراض به مکان تبعید به زندان بوشهر منتقل می شود. وی در خاطرات خود آورده است: در همان زندان با پاسبان دیگری هم آشنا شدم که این آشنایی هم به یاد ماندنی بود. فرد مزبور هر وقت شیفت کاری اش سر می رسید، شب ها آخر وقت، نزد من می آمد و با هم گپ می زدیم. در خلال صحبت او اخبار بیرون زندان را به من منتقل می کرد. یک بار راجع به شهید شیخ ابوتراب عاشوری و آخرین اخبار مربوط به او و شجاعتش با من صحبت کرد و متقابلا از روحانی دیگری یاد کرد به نام حسینی که محتاط تر و به تعبیر من دارای تفکر بسته ی نجفی بود. بعد به من می گفت: اگر کاری در بیرون زندان داری می توانم برایت انجام دهم. بعدها دانستم که پاسبان مزبور، خود آخوندزاده است و پدرش در برازجان ساکن است.(خاطرات آیت الله محمد یزدی ص 375)

ظاهرا پس از چند ماه از زندان آزاد و به صورت تبعیدی در شهر بوشهر ماندگار می گردد. و اول در منزل شیخ ابوتراب عاشوری سکنی می گزیند و پس از آن با خانواده به خانه ی اجاره ای منتقل می شود. وی در بخش دیگری از خاطرات آورده است: مدتی بعد به آقای عاشوری گفتم: این آقای حسینی کیست که راجع به او حرف و حدیث وجود دارد و مشی اش به گونه ای نیست که به نیکی از او یاد شود؟ مرحوم عاشوری گفت: دیر نشده؛ اجازه بده در یک فرصت مناسب، او را هم خواهیم دید.(همان ص 379) 
پس از چند روز جناب عاشوری جلسه ای ترتیب می دهد که آقای حسینی هم در آن جلسه حضور داشته است. آیت الله یزدی در کتاب خاطراتش می نویسد: در جلسه ی مزبور برای اولین بار با آقای حسینی هم که در شجاعت و فضائل مثبت، دقیقا در ذهن من، نقطه ی مقابل آقای عاشوری تصور شده بود، ملاقات کردم.(همان ص 379)
وی در خلال بیان خاطرات خود از شهر بوشهر در ایام تبعید و پس از مدتی زندانی شدن در این شهر، به مسجدی که آقای حسینی در آنجا اقامه ی نماز داشته و در ایام محرم و صفر به سخنرانی می پرداخته، می رود و یک شب پس از حضور در مراسم سخنرانی ایشان که با جمعیت انبوه هم همراه بوده است در یک اتاق دیگری به گفت و گو در باره ی انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی می پردازند. جناب یزدی پس از معرفی خود می گوید:آقای حسینی! شما موقعیت خوبی در شهر دارید و با این همه از همکاری با روند کلی انقلاب پرهیز می کنید. آقای عاشوری مشغول فعالیت است و انتظار می رود که شما همکاری های لازم را با او در این زمینه به عمل آورید و آیا مقدمات آمدن شما را از نجف به ایران فراهم نکرده است؟
نگاهی به زندگینامه آیت‌الله محمد یزدی - ایرنا
آقای حسینی با آن که ابتدا طفره می رفت، ولی وارد بحث شد و گفت: به نظر من آقای خمینی چندان درست عمل نمی کنند. ایشان مسلمان ها را به کشتن می دهند و جوان ها را به مهلکه می اندازند و من نمی دانم ایشان پاسخ این خون های بناحق ریخته را چگونه خواهند داد؟ من در جواب به این استدلال گفتم: هر پاسخی که امیرالمؤمنین(ع) - که جد آقای خمینی است- داد، ایشان هم می دهد. آیا به راستی وقتی اسلام در خطر است، می توان به فکر جان و مال بود و آیا علی(ع) نفرموده است که وقتی خطری متوجه دین شما شد، جان های خود را سپر بلا کنید؟ آقای حسینی گفت: به هر حال، این حرف ها از نظر من نه تنها توجیه قابل قبولی برای تجویز کشتار نیست بلکه دلیل قانع کننده ای برای تحمل ایام تبعید توسط امثال شماها نیست.(خاطرات ص383)
در ادامه می نویسد: هر چه تلاش کردم که برای زخم ها، جراحات و خساراتی که مجاهدان در مسیر جهاد متحمل می شوند، توجیهی بیابم و اصل اصیل جهاد را مختص به زمان و مکان خاص ندانم، آقای حسینی قانع نشد و در نهایت مرا به همان نتیجه ای رساند که شهید عاشوری پیش از این رسیده بود؛ یعنی وانهادن امثال آقای حسینی به حال خود و عمل به این ضرب المثل که بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش!
به آقای حسینی گفتم: ظاهرا این آخرین جلسه ای است که ما با شما داریم و من به عنوان آخرین کلام عرض می کنم که شما به خطا می روید. امام در تغذیه ی فکری مبارزه، تنها نیست و علمای بسیاری با ایشان هم عقیده اند؛ علمایی که تنی چند از آنها در تشکیلات معتبر جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم عضویت دارند. آقای حسینی گفت: من هم آخرین حرفم این است که شما بار را کج بسته اید و به مقصد نمی رسید و از من هم انتظار همکاری و همراهی نداشته باشید.
پس از رد و بدل کردن این کلمات از هم خداحافظی کردیم؛ تا هر یک به راه خود رود. وقتی به نزد آقای عاشوری رفتم، گفت: حالا شناختی آقای حسینی را؟ و دانستی که صحبت با او آب در هاون کوبیدن است؟(خاطرات ص 384)
البته گفته های آقای یزدی و عاشوری مقرون به صواب نیست. و به رغم مخالفت ها و مقاومت هایی که در آن دوره داشت، سرانجام به جمع طرفداران انقلاب پیوست و مسجد عطار پایگاهی برای انقلابیون شد. در اسنادی که از ساواک بر جای مانده است، این واقعیت را برملا می کند در یکی از این اسناد به حضور جمعیت هزارنفری مردم انقلابی بوشهر در نماز جماعتِ مسجد جامع عطار به امامت آقای حسینی اشاره می کند که پس از نماز شعارهایی علیه شاه سر دادند و چند شیشه ی مدرسه ی اطراف مسجد را شکسته و به پخش اعلامیه های امام خمینی پرداختند و در مقابل مأمورین اقدام به شلیک گاز اشک آور نموده و در نهایت منجر به دستگیری 45 نفر از تظاهرکنندگان می شود. در این نامه ی خیلی محرمانه محرک اصلی را آقای حسینی، امام جماعت مسجد معرفی می کند.(سند خیلی محرمانه، شهربانی، شماره 1- ب/ تاریخ 19/8/1357) 
آیت الله حسینی دشتی؛ مهمترین هدف بعثت پیامبر اکرم (ص) برانگیختن عقلانیت در  جامعه است :: خبرگزاری بین‌المللی قرآن " ایکنا" شعبه بوشهر
سرانجام با پیروزی انقلاب و بروز اختلاف میان آیت الله حسینی با گروهی از مسئولین، ایشان به شهر قم تبعید می شوند و مدت چندین سال اقامت اجباری در قم به نوشتن کتاب ده جلدی «معارف و معاریف» و تصحیح دو کتاب ادبی حوزه به نام جامع المقدمات و سیوطی مشغول می شوند. آیت الله یزدی در ادامه ی خاطرات خود به این دوره هم اشاره ای کرده و با عنوان سرنوشت آقای حسینی می نویسد: بعد از پیروزی انقلاب آقای حسینی مدت ها در قم با دوستانش زندگی می کرد. جرئت این که در بوشهر آفتابی بشود را نداشت. در اواخر حیات حضرت امام، آقای حسینی به همراه دوستانش به طور آزمایشی و مخفیانه به بوشهر رفت. وقتی این خبر را به من اطلاع دادند، ابراز کردم که اگر سرش به کار آخوندی خودش باشد و در صدد اهانت به نظام و امام نباشد، با نفس رفتن او به بوشهر مخالفتی نداریم. گفتند که فعلا خیلی آرام است و با حسینی سابق تفاوت کرده است. گفتم: با این حساب ما را با او کاری نیست.(همان ص 387)
مدتی از این ماجرا گذشت و این بار خبر رسید که آقای حسینی در حال زمینه سازی برای آیت اللهی است و می خواهد برای خودش تشکیلاتی درست کن؛ حتی قرار شده در قم درسی شروع کند و از مردم وجوه شرعیه بگیرد؛ منتهای مراتب همچنان با انقلاب نیست و به راه خود می رود. من عرض کردم: ما نیازی به این نداریم که امثال آقای حسینی از نظام و امام حمایت کنند و همین قدر که این گونه افراد، چوب لای چرخ ما نگذارند کافی است(همان ص 387)
اما این که فرضیات آقای یزدی محقق شد یا نه، قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنم.

کلیدواژه

آیت الله یزدی

آیت الله سید مصطفی دشتی

بوشهر

ارسال نظرات

captcha
کلینک زیبایی
نمایشگاه  پتروشیمی