فرهنگ / شناسه خبر: 62506 / تاریخ انتشار : 1399/8/26 11:46
|
خاطره‌ای از شادروان سیدمحمدحسن نبوی / سید قاسم یاحسینی

آخوندِ نایاب

سخنان نبوی که تمام شد، رفتیم و جاهایی مثل «قبر جنریل»، «عمارت کلاه فرنگی انگلیسی­ها»، مقبره شیخ­حسین­خان چاهکوتاهی و ... را در شهر بوشهر دیدیم.

بوشهری ها / دوست عزیرم آقای علی هوشمند به بنده تکلیف کردند تا مطلبی درباره شادروان سیدمحمدحسن نبوی بنویسم. این خواسته، مرا به­دنیای خاطرات فراوانی که با مرحوم نبوی داشتم پرتاب کرد. خاطراتی که اگر حال و حوصله باشد، که این ایام نیست، خود کتابی مستقل می­تواند باشد.

به­ هرحال... اگر اشتباه نکنم، به ابتکار انجمن روابط فرهنگی ایران و فرانسه و وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران یک سمینار یک روزه در محل سالن کنفرانس­های وزارت خارجه در زمستان 1374 در تهران برپا شد. سمینار درباره ابعاد مختلف جنگ جهانی اول در ایران بود. من نیز مقاله­ای با عنوان «پراکندگی قدرت در جنوب ایران در آستانۀ جنگ جهانی اول» نوشتم که به زبان فرانسوی ترجمه و در قالب یک کتابچه مستقل به­طبع رسید. متن فرانسه و فارسی مقالات و سخنرانی­های آن سمینار بین­المللی هم چندی بعد در دو مجلد مستقل چاپ و منتشر شد.

در یکی از پنل­های بعدازظهر، که ریاست آن با ایران­شناس شهیر فرانسوی یان ریشار بود، من و استاد ارجمند رحیم رئیس­نیا سخنرانی داشتیم. ایشان از تبریز در جنگ جهانی اول گفتند و من از بوشهر. یکی از شمال ایران و دیگری از جنوب! سخنرانی بنده چنان مورد توجه دوستان و حضار قرار گرفت که تصمیم گرفته شد همۀ شرکت کنندگان خارجی و ایرانی سمینار به بوشهر رفته و از منزل رئیس­علی دلواری و قلعه زایرخضرخان اهرمی و دیگر مناطق مربوط به جنگ جهانی اول در بوشهر بازدید کنند. فردای آن روز با همکاری صمیمانه آقای رحمان ندیمی­بوشهری، استاندار وقت بوشهر، یک هوایپما به صورت چارتر گرفته شد و آن جماعت به بوشهر آمدند. بنده هم بودم.

در فرودگاه آقای ندیمی به­طور رسمی از مهمانان استقبال کرد. پس از سخنان کوتاهی، سوار دو اتوبوس شدیم و به مرکز بوشهرشناسی رفتیم. آن روزها، مکان بوشهرشناسی در یک ساختنان در کنار دریا و پشت استادیوم ورزشی بوشهر بود. در بوشهرشناسی مورد استقبال رئیس مرکز بوشهرشناسی جناب نبوی و معاون وی آقای عبدالکریم مشایخی قرار گرفتیم. مترجم ایشان هم شادروان حسن زنگنه بود.

این را بگویم که به قول یکی از فیلسوفان تاریخ، شادروان نبوی «در تاریخ» بود نه «با تاریخ»! یعنی چه؟ یعنی وقتی از رئیس­علی دلواری، زایرخضرخان، آیت­الله سیدعبدالله مجتهدبلادی، سیدمهدی علم­الهدی اهرمی و ... سخن می­گفت، و چه شورمندانه هم سخن می­گفت، گویی هم اکنون کنار آن­ها ایستاده و دارد صحنه­ای را که می­بیند، روایت می­کند! دانش تاریخی او از تحولات منطقه جنوب و بوشهر، حسی و حضوری بود نه صرفاً ناشی از خواندن این کتاب و یا آن سند!

 

 

نبوی برای حضار سخنرانی کرد. هنگام سخنرانی استاد کاوه بیات، یان ریشار و رحیم رئیس­نیا کنار من نشسته بودند. جناب نبوی شروع به حرف زدن کردند. چنان گرم صحبت شدند که نگو! همزمان با صحبت، حرکات زبان بدن ایشان جالب و بسیار تماشایی بود! خم می­شد، دست به­هم می­زد، با دست، در دوربین چشمی فرضی نگاه می­کرد و نظامیان هندی و انگلیسی­ را می­دید و خلاصه صحنۀ را برای حضار، عملاً به­تصویر می­کشید. اوج این نمایش، هنگامی بود که مرحوم نبوی می­خواست ماجرای هدف قرار گرفتن یک فروند هواپیمای انگلیسی در خاک دشتی توسط یک رزمنده بومی را روایت کند. به­تمام معنا یک نمایش کامل بازی کرد! انگار یک اکتور سینماست! حسن زنگنه هم تُند و تُند حرف­های نبوی را به انگلیسی ترجمه می­کرد. البته گاهی اوقات و برای حفظ روابط دیپلماتیک، زهر ضدانگلیسی سخنان نبوی را هم رندانه می­گرفت! هر چند برخی از حضار خارجی، کاملاً بر زبان فارسی مسلط بودند. از جمله جناب یان رشیارد که فارسی را بدون لهجه و درست مثل یک ایرانی، حرف می­زد.

حضار محو سخنان و نمایش مرحوم نبوی شده بودند. در این وقت، استاد کاوه بیات، سر در گوش من گذاشت و گفت:

ـ نگاه کن، یک اکتور است! حرارت صحبت­هایش، خون مرا هم جوش آورده!

سخنان نبوی که تمام شد، رفتیم و جاهایی مثل «قبر جنریل»، «عمارت کلاه فرنگی انگلیسی­ها»، مقبره شیخ­حسین­خان چاهکوتاهی و ... را در شهر بوشهر دیدیم. سپس راهی دلوار و اهرم شدیم و از آن­جا نیز دیدن کردیم. وقتی در اهرم وارد قلعه زایرخضرخان شدیم، شادروان سردار فولادی، نوه زایرخضرخان، هنگامی که فهمید اولیور باست، محقق آلمانی، با ماست، یاد بدهکاری­اش از ویلهلم واسموس افتاد و در آن باره برای حضار سخن گفت! در خلال سخنانش، از «استعمار پیر بریتانیا»  هم گفت. یان ریشار، که کنار من در حیاط قلعه ایستاده بود، آهسته گفت: استعمار پیر بریتانیا؟ انگلستان که همچنان مثل یک جوان دارد پدر شما ایرانی­ها را در می­آورد! (قریب به مضمون).

خلاصه رفتار مردمی و خونگرم شادروان نبوی باعث شد که ایرانی­ها و خارجی­ها شیفته او شوند و کنارش ایستاده و عکس بگیرند!

خوب به یاد دارم از جمله کسانی که شیفته رفتار و اخلاق بی­تکلف شادروان نبوی شده بود، استاد ارجمند رحیم رئیس­نیا بود. وقتی من به ایشان گفتم که آقای نبوی یک دوره نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی و چند دوره نماینده مردم بوشهر و گناوه در مجلس شورای اسلامی بوده است، در حالی که تعجب کرده بود، با لحنی شوخی ـ جدی گفت:

ـ واقعاً جالب است. با آن مقام­های سیاسی، این طور بی­تکلف و مردمی با ما حرف می­زند! انگار یکی از ماست!

من به شوخی گفتم: می­توانیم خط تولید به راه انداخته و صادر کنیم!

خندید و گفت: نه، این نوع آخونده­ها، نایاب هستند، کم پیدا می­شوند!

آخر شب جماعت به فرودگاه رفتند. نبوی هم آمد و با تک تک آنان حرف زد و خداحافظی کرد. یادش به خیر، دکتر عبدالکریم مشایخی هم بود. حسن زنگنه هم بود. کسان دیگر هم بودند. از آن جماعت، برخی به سرای باقی شتافته و برخی، مثل بنده، در این «سرای سپنج» مشغول زیست و زندگی هستیم. تا کی، نوبت ما هم برسد...

خدا شادروان سیدمحمدحسن نبوی را مورد رحمت واسعه خود قرار دهد، نیک مردی بود نادر که به­قول دیوژن کلبی، فیلسوف مشهور رومی، در روز روشن با چراغ باید دنبالش گشت.. | منبع : روزنامه پیام عسلویه

کلیدواژه

سید قاسم یا حسینی

سید محمد حسن نبوی

بوشهر

ارسال نظرات

captcha
کلینک زیبایی
نمایشگاه  پتروشیمی